loading...
ایثار
محمد حضرتی بازدید : 7 دوشنبه 25 آذر 1392 نظرات (0)

قال الحسین (ع) ان الحیاة عقیدة و جهاد1.

موجب کمال خوشبختی است که باز هم فرصتی نصیب شد تا در خدمت عزیزان سپاه پاسداران باشیم و چهره های نورانی عزیزانی از این نهاد مقدس را زیارت نماییم.

چون آغاز ماه محرم الحرام و ایام سوگواری حضرت سیدالشهداء (ع) است، لازم می دانم تاریخچۀ مختصری از عزاداری در این بیت شریف که به نام آیت الله العظمی بروجردی شهرت دارد، به محضر شما تقدیم نمایم.

برگزاری مجلس عزاداری سیدالشهداء در این بیت شریف حدود یک صد و سی و پنج سال سابقه دارد. بانی این بیت، یکی از تجار محترم و متدین قم به نام مرحوم آسید علی بلور فروش بوده. ایشان به خاطر ارادت و علاقه ای که به اهل بیت (علیهم السلام) داشته است، دهۀ اول محرم (از اول تا دوازدهم) در همین خانه مجلس عزاداری منعقد می کرده و مرحوم حاج شیخ عباس قمی (صاحب کتاب مفاتیح الجنان) سخنران این جلسات بوده است. زمانی که مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) برای تأسیس حوزۀ علیمۀ قم، از اراک به قم تشریف آوردند، مدت هفت سال در این خانه سکونت داشتند. در این مدت، مرحوم حاج شیخ عباس قمی در همین بیت منبر می رفته و په موعظه و نشر فضائل اهل بیت(علیهم السلام)  می پرداخته. البته بزرگان دیگری هم به عنوان منبری تشریف می آوردند.

زمان اقامت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم(ره ( در این بیت، مصادف با تبعید برخی از علمای حوزۀ نجف به ایران بوده است. مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم میرزای نائینی رحمهاالله (از رهبران مشروطه) در میان آنها بودند. مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی(ره (  مستقیم به این خانه وارد شد، لذا مرحوم حاج شیخ، خانه را در اختیار ایشان قرار داد و خود در منزل مجاور سکونت فرمودند. در همین زمان و در حضور مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی، در ماه محرم مجالس سوگواری سید الشهداء برپا می شد. بعد از مرحوم حاج شیخ عبد الکریم، مرحوم آیت الله بروجردی (ره (  پانزده سال در این خانه اقامت داشتند و مرتب مجلس عزاداری در آن برگزار می شد. با توجه به این که شخصیت های جلیل القدری که در این بیت حضور داشته اند همگی از نواب بر جستۀ حضرت امام زمان (روحی فداه) بوده اند، می توان با قطعیت اظهار داشت که در این مدت سکونت این بزرگان، آن حضرت نظر و توجه خاصی به این بیت شریف داشته اند.

شما عزیزان هم در زمان خوبی به این مکان تشریف آورده اید. خانۀ امام حسین(ره ( و در طلیعۀ محرم و ایام عزاداری امام شهیدان . میان شما و حضرت امام حسین هم رابطۀ خاصی وجود دارد و امام راحل(ره ( برای نهادینه کردن این ارتباط، سوم شعبان ( روز ولادت امام حسین) را روز پاسدار اعلام کردند. امام در جمله ای که در خاطرم مانده است فرمودند: الگوی حرکت شما در هر کار باید سید الشهداء(ع ( باشد. البته سید الشهداء (ع ( نه فقط برای شما و نه فقط برای ما بلکه برای تمام بشریت، الگوی ایثار است. در دنیا نه در این عصر و نه در تمام اعصار و زمان ها، مثل امام حسین (ع ( وجود ندارد. یکی از روایان حادثۀ عاشورا می گوید:

وقتی حضرت امام حسین (ع (آخرین لحظات حیات را می گذاراندند با خودم گفتم بروم و از نزدیک این واقعه را تماشا کنم. وقتی جلو رفتم دیدم صورت مبارک روی خاک است و زمزمه می کند. گمان کردم نفرین می کند، اما دیدم می فرماید:

الهی رضاً بقضائک صبراً علی بلائک لامعبود سواک یا غیاث المستغیثین ...2

کسی که همه چیزش را از دست داده، جوانان عزیزی را از دست داده است، وقتی صورت بر خاك نهاده می گوید: خدایا من به قضای تو راضی هستم.

اگر با دیگرانش بود میلی                                                            چرا ظرف مرا بشکست لیلی

حتی از سختی امتحان هم شکوه ای ندارد. وقتی حسین الگو باشد، خواهری مثل زینب کبری علیهاالسلام تربیت می شود.

زینب زنی است که در واقعه عاشورا سخت ترین رنج ها را دیده است، فرزند، برادر و برادرزاده اش را از دست داده است. تمام اقربا و نزدیکان را از دست داده، به دست دشمن به اسیری رفته و ستم هایی که قلم از بیانش عاجز است، کشیده است. در تاریخ خوانده اید که وقتی كاروان اسرا را به کوفه آوردند، به گردن امام زین العابدین (ع) ریسمانی بسته بودند که سر دیگر آن به بازوی زینب کبری  علیهاالسلام بسته شده بود و کودکان را در وسط این ریسمان در بند کشیده بودند. با این وضعیت آنها را به مجلس ابن زیاد آوردند. در حالی که کودکان گرسنه بودند، سفره ای رنگین مقابل ابن زیاد (لعنة الله علیه) پهن کرده بودند نگاه کودکان گرسنه به سفرۀ رنگین عبیدالله صحنه ای غم انگیر بود. امام زین العابدین (ع) در باره این صحنه و تأثیر آن بر کودکان گرسنه، می فرماید:

بچه های گرسنه  و ماتم زده از روی شانه های همدیگر به سفرۀ عبیدالله بن زیاد نگاه می کردند، اما دریغ از یک تعارف.

ابن زیاد شروع به شماتت و فحاشی کرد: {...الحمدلله الذی فضحكم و قتلکم و اكذب احدوثتكم ...}3

زینب  علیهاالسلام همه را شنید. یک زن خسته، داغدیده، شکنجه شده و اسیر چقدر طاقت دارد؟ اما وقتی الگو حسین باشد و تربیت الهی، این بانوی بزرگوار، لب به سخن گشود و جمله ای فرمود که فقط از او بر می آید:

ما رأیت الا جمیلاً.4

ما به عنوان محبین و شیعیان آنان اگر بخواهیم راه آنها را ادامه بدهیم و به نام دین بجنگیم آیا در تمام عالم الگویی بهتر از سیدالشهداء پیدا می کنیم؟

جهاد فریضه ای است مثل نماز. آن گونه که با اذان برای نماز می ایستیم، با حکم مجتهد هم به جهاد بر می خیزیم. در زمان رسول الله (ص) هم چنین بود، با اعلام جهاد، همه بر می خواستند. در آن زمان همه ملت، لشگر اسلام بودند و تهیۀ سلاح و جنگ افزار هم به عهدۀ خودشان بود. هر کس توانایی داشت، شمشیر می خرید و هر کس توانایی نداشت، چوب بر می داشت. در جنگ بدر همه به دنبال پیغمبر (ص)و رو به خدا و چنان مطمئن گویا چیزی پشت سر ندارند.

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند                                         فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی                                                دیوانۀ تو هر دو جهان را چه کند

تمام 313 نفری که در خدمت رسول خدا بودند، دل بستگی ها را رها کرده بودند. امروز هم اگر ما بخواهیم در مسیر اسلام حرکت کنیم، راه روشن است. فقط برای خدا. امروز سپاه و ارتش ما با تمام ارتش های دنیا تفاوت دارند. این تفاوت به آن ها قدرت می دهد و ضعفهای تسلیحاتی را جبران می کند. آنها حداکثر انگیزه و هدفشان انجام وظیفۀ میهنی و ملی گرایی است. اما سپاهیان و ارتشیان ما، با منطق سید الشهدا (ع)در میدان ها حضور پیدا می کنند. انگیزه آنان صرفاً آب و خاك نیست. اگر این آب و خاک هم مهم باشد به خاطر اضافه ای است که به اسم امیرالمؤمنین (ع) پیدا کرده است، چون اینجا شیعیان علی زندگی می کنند، لذا ریگش هم با ارزش شده و باید برای دفاع از آن، با تمام قوا قیام کرد.

نبرد ما برای حفظ ارزش هاست، ارزش هایی که پیغمبر (ص)به یادگار گذاشته است؛منطق امام حسین(ع) برای قیام، حفظ دستاورد های محمّدی بود. آن حضرت با تمام وجود و اخلاص از همه چیزش گذشت تا ارزش های الهی که پیامبر با هزاران رنج جایگزین سنت های جاهلی کرده بود، فراموش نشود خود. امام حسین (ع)درباره علت قیامتش فرمود:

انی لم اخرج اشراً و لابطراً و لا مفسداً و لاظالماً انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدیارید ان  آمر بالمعروف وأنهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و سیرة ابی علی بن ابی طالب 5 .

امام می فرمایند:

من بدون دلیل خروج نکردم، نه قصد فسادی دارم و نه ظالم هستم. جز این نیست که: خواسته ام، اصلاح اوضاع پریشان امت رسول الله است، می خواهم امر به معروف و نهی از منکر نمایم و به روش جدم رسول الله و پدرم رفتار نمایم. آیا نمی بینید که از حق رویگردان شده اند و از باطل پرهیزی ندارند [در چنین حالتی] مؤمن وظیفه دارد جان را در طبق اخلاص بگذارد و در راه خدا تقدیم نماید.

این راهی است که حسین (ع)  رفته است و امروز بعد از هزار و چهارصد سال، ما می خواهیم این مسیر را ادامه بدهیم.

اولین قدم، استفاده از نورانیت امام حسین (ع) است و مقدمۀ آن هم برپایی مجالس عزا و حضور در این مجالس است. همین مجالس عزاداری سنتی که امام راحل بر آن تأکید داشتند.6 بگذاریم مردم آن گونه که می خواهند و آموخته اند عزاداری ها را برگزار کنند. هر کس خودش با امام حسین (ع) رابطه ای دارد. ادعا نكنیم می خواهیم راه امام حسین (ع) را زنده نگه داریم،چرا كه ادعایی بی جاست. یاد امام حسین(ع)در دل های شیعیان همیشه زنده است. به خودمان قابلیت استفاده از نورانیت امام حسین (ع) را بدهیم.

شب اول محرم بچه های خردسال در کوچه ها راه می افتند و حسین حسین می کنند. کسی این ها را تحریک نکرده است. عشق به امام حسین (ع) اینها را راه می اندازد.

داستان حسین داستان عشق است

منطق حسین با همه متفاوت است، انبیاء با استدلال و عقلانیت به فراخوان مردم پرداخته اند، اما امام حسین  (ع) با عواطف و احساسات مردم را به سوی شریعۀ عشق می خواند. منطق حسین روی لطیف ترین گلبرگ ها نوشته شده است و به خطی است که عشاق آن را می خوانند:

نگار من که به مکتب نرفت وخط ننوشت                                      به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

حکایت حسین و کربلایش را هر که می شنود، اشک را به استمداد می خواند. برای حضور در مکتب حسین، عشق کافی است و منطق و استدلال را خریداری نیست، چرا که عشق خود قوی ترین استدلال و روشن ترین برهان است.

قلم در کربلا به دست دشمن بود، اما جوهر و مرکب آن از خون خدا بود. هر چه دشمن نوشت، زشتی های خود را نوشت و زیبایی های حسین را آشکارتر کرد.

یزید تو باختی...!!!

بعد از واقعه کربلا، خبرنگاران با شتاب به شام رفتند و به یزید بشارت دادند که یزید به سلامت نبرد به نفع شما تمام شد. مردهای آنها کشته شدند و سرهایشان را بر فراز نیزه کردند. بر بدنهایشان اسب دواندند، به گونه ای  له شدند که شناخته نمی شوند، و زن ها و کودکان آنها را در بند به سوی تو می آورند و در شهرها گردانیده می شوند تا جشن پیروزی تو را در میان مردم ببینند.

اما خبرنگار دیگری گزارش او بر خلاف بقیه بود. او گفت نه یزید تو باختی، مغلوبِ واقعی کربلا، تو بودی!!

یزید برآشفت و گفت: هر که آمد از پیروزی من و شکست حسین (ع) گفت، مگر حسین کشته نشد؟

خبرنگار گفت: آری.

مگر جنازه هایشان زیر سم اسبها له نشد؟

آری.

مگر زن ها و کودکانش به اسارت در نیامدند؟

آری.

مگر ...

آری.

پس تو چه می گویی؟ ما کجا شکست خوردیم؟

گفت: ای یزید، آن وقت تو باختی که حسین یکه و تنها طفل شش ماهۀ تشنه را روی دست بلند کرده و رو به لشکر تو فرمود: اگر به زعم شما من گناهکارم، این طفل شش ماهه را تقصیری نیست، ببرید و آبش دهید، اما لشگریان تو به جای آب، تیر سه شعبه به گلوی او زدند وبرای این که صدای حسین به گوش لشگر نرسد، طبل می زدند و همهمه می کردند.! اما عده ای که دیدند و شنیدند گریه می کردند. یزید، من دیدم که لشگریان تو هم بر حسین گریه کردند. یزید تو باختی، حسین طفل شش ماهه را هم در طبق اخلاص نهاد، اما لشگر تو به آن طفل شش ماهه هم رحم نکرد. پیروزی به زنده ماندن نیست.

یزید، در شام هم برنده نبود

در مسجد اموی امام زین العابدین(ع)  رو به یزید کرد و فرمود: اجازه می دهی من روی این چوب ها بروم! یزید می ترسید، اجازه نداد، عده ای به یزید اعتراض کردند که: چرا اجازه نمی دهی؟ مگر این جوان اسیر که رنج ها و سختی ها فرسوده اش کرده، چه می تواند بگوید؟ چرا از او وحشت داری؟ یزید گفت: من اینها را می شناسم، اگر بر فراز منبر رفت و سخن گفت، پایین نمی آید مگر با رسوایی و فضیحت آل ابی سفیان. همین هراس و وحشت که از یک جوان اسیر در قلب یزید وجود دارد، بدترین شکست است. پیروزی همیشه با زنده ماندن به دست نمی آید. گاه کسی خون می دهد و کشته می شود، اما پیروز است. آنهایی که در همین دفاع مقدس خودمان نگذاشتند یک وجب از خاک این سرزمین امیرالمؤمنین (ع) در دست دشمن باقی بماند و در این مسیر کشته شدند، باختند یا بردند؟ قطعاً پیروز این میدان شهیدان دلاوری بودند که امروز سمبل مقاومت هستند. آنهایی که دست متجاوز ارتش صدام را که به خون مردم بی دفاع و زنان و کودکان آغشته بود، از این سرزمین امام حسین(ع)کوتاه کردند و خود شربت شهادت نوشیدند، پیروز بودند و متجاوز از ابتدای حرکت خود، محکوم به شکست بود. هر چند فتوحاتی ظاهری داشته باشد. در حافظۀ تاریخ آنچه ثبت می شود فتحی است که با غیرت و همت و اخلاص مجاهدان به دست آمده باشد.

ما هم اگر بخواهیم در مسیر امام حسین(ع)حرکت کنیم و دعایمان «اللهم اجعلنی من انصاره و اعوانه» باشد،مهم ترین عاملی که باید در نظر داشته باشیم این است که هدف مان را بشناسیم و بدانیم که برای چه مبارزه می کنیم. در مرحلۀ بعد با اخلاص تمام حرکت کنیم. البته این حرکت باید سنجیده باشد تا ارزشمند شود. الگویی که در این مسیر مد نظر ماست، امام حسین(ع) است. امام حسین (ع) الگوی ماست، چون هدف را می شناخت و برای رسیدن به هدف سرا پا اخلاص بود و لحظه لحظۀ قیامتش سنجیده بود؛ بالاتر از همه اینها اگر دین ماند و تشیع ماند و قرآن و ارزش هایش ماندند، همه به خاطر قیام امام حسین (ع) بود.

این که پیامبر(ص) فرمود:

حسین منی و انا من حسین.7

ترجمۀ دقیق همین معانی است. یعنی اگر حسین نبود از اسلام چیزی باقی نمی ماند. حسین برای بقای اسلام سر به بلندای نیزه و تن به شمشیر سپرد و فرمود:

إن کان دین جدی محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی.8      

باید در مکتب امام حسین (ع)درس ایثار و شهادت آموخت و از ایشان الگو گرفت. باید از اصحاب امام حسین، درس ها آموخت. از عابس بن شبیب شاکری9 همان پیرمرد شجاع و دلاوری که، صف لشکر دشمن از هیبتش گسسته می شد و فریاد می زد: من نیامده ام بکشم، آمده ام کشته شوم. هم زره را کند و هم پیراهن را و فریاد می زد: نیزه هایتان کجاست؟ شمشیرهایتان چه شد؟ من می خواهم از این میدان زنده بیرون نروم!! این شاگرد مدرسۀ عشقی است که امام حسین (ع) آموزگارش بود.

امروز ما در این مکان شریف و در این ایام پرارزش، از حضرت حجة ابن الحسن امام زمان(ع) در خواست می كنیم همان نظر عنایتی كه جدشان به حربن یزید ریاحی داشت ،به ما داشته باشند. حر بن یزید ریاحی سپه سالار لشكر دشمن بود! این چه نگاهی بود كه خاك تیره وجودش را كیمیا كرد و به چنان مقامی رسید كه امام صادق  (ع)   كنار قبرش ایستاد و فرمود:پدرم و مادرم به فدایت ای حر!!

ای امام زمان ما كه قابلیت نداریم،این نگاه توست كه به ما قابلیت می دهد . از آن خلوصی كه در میان اصحاب سید الشهداء  (ع) بود که به واسطۀ اتصال با دریای وجود امام حسین(ع) پیدا کردند، به ما هم عنایت بفرما. آن گونه که به بسیاری از جوانان رشید این مرز و بوم بخشیدی  که با پیشانی بند و ندای یا حسین برای اعتلای کلمة الله در خون خود غلطیدند، به ما هم عنایتی کن تا دل های ما همچنان امیدوار و وابسته به شما باقی بماند.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم والعن اعدائهم. اللهم  عجّل لولیک الفرج و العافیة والنصر و اجعلنا من اعوانه وانصاره. اللهم اجعل حیاتنا حیات محمد وآل محمد و مماتنا ممات محمد و آل محمد و احشرنا مع محمد و آل محمد. والسلام علیکم ورحمةالله و برکاته.

.....................................................................

1- موسوعة كلمات الامام الحسین، ص12؛مجموعة الرسائل، شیخ لطف الله الصافی،ج2؛ رسائل و مقالات،الشیخ جعفر سبحانی، ص 407.

2- مقتل الحسین ، عبدالرزاق مقرم،  دارالكتاب، بیروت ،ص 283 .(ترجمه مناجات امام حسین«بر قضا وحكم توای خدا صبر پیشه سازم، خدایی بجز تو نیست ای فریادرس استغاثه كنندگان ! پروردگاری برای من غیر تو نیست و معبودی بجز تو ندارم، بر حكم تو صبر می كنم ای فریادرس كسی كه جز تو فریادرسی ندارد و ای كسی كه ابدی و دائمی هستی و مردگان را زنده می كنی،ای آگاه و شاهد و ناظر بر تمام كرداروافعال مخلوق خود ! تو در میان من واین گروه حكم كن كه تو بهترین حكم كنندگانی.»).

3- به خطبه حضرت زینب علیها السلام در كوفه و شام مراجعه شود.

4- بحار الا نوار، ج45 ، ص 116.

5- الفتوح،ج5،ص33؛بحارالانوار ،ج44،ص329؛مناقب ابن شهر آشوب،ج4،ص89.

6-مجالس عزاداری سید الشهداء باید به همین شكل باقی بماند.

7- الترجمة الامام الحسین(ع)،ص137، الجامع الصغیر ، ج1 ، ص 148  و نیز كنز العمال ، ج6 ،ص 220،ح3953  و نیز امالی الشریف المر تضی ،ج1 ، ص 219 و نیز ثارالله، ص23و24  و نیز سنن الترمذی، ج5 ، ص 324ونیز كامل الزیارات،چاپ نجف ،ص 52 ونیز مقتل خوارزمی، ج 1،ص 66ونیز ملحقات احقاق الحق،ج 11،ص 265-275 به 65 طریق از اهل سنت نقل كرده است.

8-  سخن مشهوری را با این مضمون به امام حسین(ع) نسبت می دهند كه ایشان فرموده اند :

ان كان دین محمد لم یستقم الا بقتلی یا سیوف خذینی

"گر دین محمد جز با جان سپاری من راست نمی ماند،ای  شمشیرها! بیایید و مرا در آغوش خویش گیرید.

گفتنی است كتابی كه همه سخنان امام حسین را گردآوری و تدوین كرده است . نه تنها به این سخن نیز اشاره ای ننموده،بلكه تصریح كرده است كه این سخن – هر چند كه مضمون آن خوب است – از امام حسین نیست و از شاعری به نام "شیخ محسن ابوالحب" است كه در سال 1305 هجری قمری ،در گذشته است (موسوعه كلمات الامام حسین- علیه السلام-، پژوهشكدة باقرالعلوم،سازمان تبلیغات اسلامی،چاپ اول ،قم،نشر معروف، 1415،مقدمه (ح).)

در كتاب " دائرة المعارف تشیع " نیز چنین نگاشته شده است :" شیخ محسن (1235)- 1305 قمری )،فرزند حاج محمد حویزی حائری آل ابی الحب ، از اعاظم خطبا و شعرای شیعه و صاحب دیوان شعری به نام "الحائریات"و قصیدة معروفی است كه آن را در مجالس حسینی در سراسر جهان تشیع می خوانند و زمان حال ابی عبدالله الحسین است و دو بیت اول قصیده چنین است.

اعطیت ربی موثقأ لا ینتهی                                                        الا بقتلی فا صعدی و ذرینی

 ان كان دین محمد لم یستقم                                                     الا بقتلی یا سیوف خذینی

(دائرة المعارف تشیع، چاپ دوم، تهران ،انتشارات مؤسسة دائرة المعارف تشیع، 1372،ج1 ،ص 137 ( با اندكی ویرایش)

9- اواز قبیله بنی شاكر می باشد كه طائفه ای است از همدان ، عابس از رجال شیعه و از رؤسای آنها و مردی شجاع و خطیبی توانا و عابدی پر تلاش و متهجد بود. عابس در روز عاشورا می گفت:امروز روزی است كه باید تلاش كنیم برای سعادت خویش با هر چه در توان داریم زیرا بعد از امروز حساب است وعمل بكار نیاید.آنگاه او پس از شهادت « شوذب » نزد امام حسین(ع)آمد و سلام كرد و گفت :« یا ابا عبدالله ! بر روی زمین هیچكس نزد من عزیزتر و محبوبتر از تو نیست و اگر می توانستم با چیزی گرامی تر از خون وجانم از تو دفاع كنم، لحظه ای در بذل آن درنگ نمی ورزیدم.اینك گواه باش كه من بر دین تو ودین پدرت در می گذرم.»

آنگاه شمشیر كشید و در حالی كه زخمی بر چهره داشت ،به میدان آمد. «ربیع بن تمیم» از سپاه ابن سعد می گوید :«من عابس را از پیشتر می شناختم و دلاوری او را در جنگها مشاهده كرده بودم و هرگز دلیر تر از او ندیده بودم. این هنگام چون به میدان آمد، به سپاهیان بانگ زدم:هذا اسدالاسود،هذا ابن ابی شبیب...،این شیر شیران ،عابس بن ابی شبیب است،هیچكس به نبرد او نرود كه بی تردید جان خود بر سر این كار می نهد». عابس چون شعله ای سوزان در پهنه میدان می گشت و پیوسته مبارز می طلبید،اما هیچ كس جرأت نكرد با او نبرد آزماید. ملاحظه این وضعیت و جبن و بزدلی یك سپاه در برابر یك مرد یرای ابن سعد ناگوار بود، بنابراین فرمان داد عابس را سنگباران كنند وسپاه ننگین او با رذالت این فرمان را اجرا كردند واز هر سوآن دلاور را آماج سنگ ساختنداما آن بزرگمرد در برابر این ناجوانمردی دست به شگفت ترین دلاوری زد و شور و حماسه و شهادت جویی را به اوجی غیر قابل دسترسی رساند وننگینی دشمن را مضاعف ساخت.عابس در برابر چشمان ناباور دشمن و زیر باران سنگ كه بی رحمانه بر سر وروی او می بارید،دست فرا برد و خود از سر بر داشت و زره از تن بر آورد و به خاك افكند وآنگاه چون شیر خشمگین توفنده به صفوف دشمن حمله ور شد ....

همان « ربیع بن تمیم» كه سپاه را از نبرد تن به تن با عابس بر حذر داشته بود می گوید:« به خدا سوگند می دیدم كه عابس به هر سوهجوم می برد،بیش از دویست نفر از مقابل او می گریختند و به روی یكدیگر می ریختند وبدین گونه رزم كرد تا سپاهیان از هر سو او را فرا گرفتند واز كثرت جراحت سنگ وزخم نیزه وشمشیر او رااز پای انداختند و سر او را جدا كردند و من سر او را در دست گروهی از شجاعان دیدم كه هر یك ادعا می كرد من او را كشته ام و ابن سعد به آنان گفت دست از این مجادله باز دارید كه هیچ یك به تنهایی او را نكشته اید وجملگی در قتل او همدست بوده اید.»(ر.ك.پیشوایان معصوم، انتشارات موسسه در راه حق، تابستان 1381 ،ص229ونیز قصه كربلا بضمیمه قصه انتقام، نظری منفرد،علی،ص314 ونیز ابصار العین،شیخ محمد سماوی،انتشارات بصیرتی،قم،ص 74 ونیز مقتل الحسین ، خوارزمی، مكتبة المفید ،قم، جلد 2،ص 22).

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 25
  • آی پی دیروز : 27
  • بازدید امروز : 10
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 10
  • بازدید ماه : 10
  • بازدید سال : 22
  • بازدید کلی : 1,017